ساعت دوازده و بیست دقیقه شبه. یه جور حس خیس و چسبناک وادارم کرد بیام بنویسم. روزهایی بود که همین نوشتن نجاتم می داد و خدا می دونه اون دوتا وبلاگ چی شدن، می گن ناخودآگاه آدم برای اینکه از آدم حمایت کنه خاطرات خیلی ناخوشایند رو توی خودش دفن می کنه و من روی همین حساب فکر می کنم تقصیر پرشین بی نبوده و من توی یه لحظه وحشتناکی که یه جایی توی اعماق حافظه ام چالش کردم وبلاگارو حذف کردم. چون یادمه حس خوبی نداشتم. از غم نوشته بودم، از چاهی که توش بودم و زندگیم که به قول نی نی سایتی ها شبیه بامداد خمار بود از مستی هم نوشته بودم فقط یه پست، البته که مستی در کار نبود و همش تشنگی بود و هنوز هم هست.
تشنه مه و یه حس خیس و نمناک دارم که وادارم می کنه اینجوری کلمه ها را یه انگشتی تایپ کنم و هی تند تند بگم و بگم و بگم و مثل وقتایی که مشت پشت مشت می کوبم روی جلد مرطوب کننده اکسترا سافت هی جمله به جمله رهاتر بشم آزاد بشم ازین قید لعنتی که دورم تنیدم به امید اون بالای رنگی رنگی کمیاب که خیلیا می گن اصلا هیچ جای دنیا نیست حتی تو قصه های پریا.
هوا خوبه. بهار میه مثل تمام بهارایی که تو عمرم دیدم. خونه بوی مایع دستشویی جدیدمو می ده توی دستشویی تمیزی که امروز شستمش و شاخه اقاقیایی که دیروز موقع پیاده روی چیدم.
امروز خیلی خوب کار نکردم. بیشتر حواسم پرت بود شب هم که نشستم سرکار مهرداد اومد قفلو درست کنه که دوساعت حدودا وقتم رفت. طفلک خیلی پسر خوبیه انشاله که بهترین ها براش اتفاق بیفته و شادترین زندگی رو داشته باشه.
کاش منم بتونم شادی رو به قلب خودم برگردونم بوی خوبی رو که از شیشه ادکلن خالی برای همیشه پریده انگار
میخوام زندگیم پر از نور و بوهای خوب باشه، بوی اقاقیا و رز و نرگس، بوی اسانس کاپیتان بلک و ولنتینو، بوی افترشیو مردی که دوستش دارم و بوی ادکلنش توی بغل من
It sucks to go after someone who doesn't want you that much


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای عکس رهام دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. از هردري سحني - غدير خم - جشن غدير Natasha سوالات استخدامی ارزونی اینجاست John کدتخفیف ویژه ٬ کوپن ویژه ٬ تخفیف برتر سلام بر چهره ی دلربای مهدی (عج) نوشته های آرتادخت